خب بالاخره 15 آذر شد، از دو ماه پیش وقت دکتر روانپزشک داشتم که بالاخره امروز روز موعود فرا رسید. واقعاً بیخوابیا کلافهام کرده بود.. این دکتر رو هم خاله کوچیکه معرفی کرده بود، ایشالا دستش شفا باشه و به امید خدا خوب شم.
امروز 6 آذره، 6 سال پیش، 6 آذر 87 حاجی بابا رفت پیش خدا و من الان خیـــــــــــــــــــــــلی دلتنگشم
دیشب تا صبح بیدار بودم، یه ترانه نوشتم
البته بی ربط به سالگرد حاجی بابا، متأثر از دل نوشتهی دخترک جوان آبادانی که عشقش در آستانهی ازدواج فوت کرده
قسم به بغض و تنهایی
تو رو زود از دست دادم
مث زندون شده دنیام
واسه مردن هم آمادهم
...
قرار بود مرد ِ من باشی
قرار بود ما باهم ما شیم
زدی زیر همه حرفات
قرار بود جفت هم باشیم
...
بهم قول دادی که حتماً
بریم ماه عسل لندن
چِشِمون کردن اونایی که
حسودیمونو میکردن
...
دلم بدجوری میسوزه
فرق داره جنس ِ درد ِ من
به چی دل خوش کنم وقتی
تو خاک خوابیده مرد ِ من
...
من تقدیرُ نمیبخشم
دل ِ خاک جای تو نیستش
کاشکی میشد فقط باشی
بقیه رویاهام پیشکش
از رشتهی تحصیلی کارشناسیم متنفّـــــــــــــــــــــــــــــــــــــر بودم
از همون موقع که وارد این رشته شدم ازش بدم اومد و تا فارغالتحصیلی هم نتونستم بهش علاقهمند شم
اوایل ترم دو بود، یه اکیپی بودیم، رفتیم با دکتر بیورانی صحبت کردیم، گفتیم دکتر ما میخوایم تغییر رشته بدیم، ما از آمار بدمون میاد.. دکتر گفت صبر کنید
8 ترم صبر کردیم امّا گذر زمان ما رو به این رشته علاقهمند نکرد که نکرد که نکرد..
خلاصه.. شخصاً لحظه شماری میکردم واسه خلاصی از این رشته و بالاخره خلاص شدم
از مدتها قبل تصمیم گرفته بودم اگه بخوام ادامهی تحصیل بدم، برم سراغ رشتهی زبان. یعنی یه روز ترم آخر بودیم، تو بوفه نشسته بودیم با ثریا داشتیم صحبت میکردیم در مورد اینکه جفتمونم زبان دوس داریم و ایناااا بعد ثری گفت من اگه بخوام یه روزی درسمو ادامه بدم، زبان میخونم. گفتم ثری راستش منم عاشق زبانم، امّا میدونی ما تو زبان صفر ِ صفریم و هیچ شانسی واسه قبولی تو این رشته نداریم !! ثری گفت: ما تو آمار هم صفر ِ صفریم والّا !!! راستم میگفت خب ! و این شد ک من پارسال بعد از عروسی با آقای همسر به قصد خرید کتابای مدرسان شریف رشتهی "آموزش زبان" رفتیم انقلاب و با کلّی ذوق و شوق 4 جلد کتاب خریدیم. همسر جان خیلی دوس داشت من زبان بخونم و خداییش خیلی خیلی تشویقم میکرد.
نیمهی خرداد امسال بود که شروع کردم به مطالعه. پیوسته و فشرده نمیخوندم، مثلاً یادمه که تیر ماه کلاً هیچی نخوندم
با کتاب 1100 شروع کردم.. امان امان امان
واقعاً خوندنش سخت بود، حفظ کردن لغتهای بیمصرف و غیررایج به درد نخور
مرداد رفتم انقلاب، جی5 خریدم. خیــــــــــــــــــــــــلی خوب بود ! با جی 5 یادگیری و حفظ لغات دیگه کار مشکلی نبود
تو 1 هفته 210 تا لغت حفظ کردم. البته درسته جی 5 رو مرداد ماه خریدم، اما آبان ازش استفاده کردم
اواخر شهریور یا اوایل مهر بود که با سارا رفتیم سیدخندان که آزمونای مدرسان رو ثبت نام کنم
510000 تومن، 8 مرحله آزمون
آزمون اول 2 آبان بود، عمومی رو خیلی خوب زدم، اختصاصی سفید ! چون واقعاً نرسیدم مباحث رو بخونم
آزمون دوم 16 آبان، باز هم عمومی رضایت بخش بود و باز هم اختصاصی سفید !!
آزمون سوم 30 آبان بود، همین دیروز ! امّا نرفتم سر جلسه
کم آوردم آقاااا.. اعتراف میکنم که کم آوردم. درسته که من زبانم خیلی خوبه، درسته که اون موقع زبانآموز کانون زبان بودم همیشه تاپ استیودنت بودم، درسته که چن وقت پیش رفتم سفیر تعیین سطح دادم و سطوح بالا قبول شدم.. همهی اینا درست... امّا قبولی تو کنکور ارشد آموزش زبان، اونم از یه دانشگاه مطرح واسه من ِ تغییر رشتهای کار آسونی نیست ! حجم مباحث خیـــــــــــــــــــــــــــــلی زیاده !! میدونم و مطمئنم که اگه مثلاً 1 سال مدام بخونم میتونم حتی تو بهترین دانشگاه کشور هم قبول شم امّا علّت اصلیای که باعث شد قید زبان رو بزنم این بودش که نشستم فکر کردم، خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی فکر کردم، دیدم آخه آدم تو مقطع کارشناسی ارشد به اون صورت چیزی یاد نمیگیره که، خب بنا و شالوده و اصل اساسی هر رشتهای رو تو دورهی کارشناسی آموزش میدن. حالا گیرم که من اصلاً ارشد زبان قبول میشدم، سطح کارشناسی ارشد منو ارضا نمیکرد چرا که من دوس داشتم تحصیلات آکادمیک زبان رو از بیخ شروع کنم و همه چی رو یاد بگیرم، نه اینکه صرفاً 3 تا کتاب بخونم و دانش زبانیم حتّی نسبت به دانش زبانی دانشجوهای کارشناسی زبان هم کمتر باشه.
خب... زبان پر
بریم سراغ آمار.. سراغ آماری که 4 سال تمام ازش متنفر بودم
قطعاً به هیـــــــچ وجه حاضر نیستم "آمار ریاضی" بخونم، پس میمونه سه تا گرایش: "آمار بیمه"، "آمار اجتماعی و اقتصادی" و "آمار زیستی"
یادمه دکتر جبّاری همیشه میگفت آمار زیستی بهترین گرایش آماره
وجداناً خودمم به این گرایش بیعلاقه نیستم، چون حتی واسه کنکورشم بر خلاف گرایش "آمار ریاضی" که درسای محض حائز اهمیتن، تو این گرایش بیشترین ضریب برا دروس کاربردیه و من انصافاً دروس کاربردی رشتهام رو دوس داشتم و همیشه نمرهی خوب میگرفتم و حتی با مهری هم رقابت میکردم
امروز شنبهست.. اول آذر
هم اوّل ماهه و هم اوّل هفته
بهونهای واسه تأخیر وجود نداره
استارت درس خوندن واسه آمار رو میزنم، با کلّی امیـــــــــــــــــــــــــــد و انرژی
خدایا توکل به تو کمکم کن.. هوامو داشته باش، مث همیشه که حواست بهم هست
خدا جونم فردا میرم انقلاب، صحبت کنم ببینم میشه 5 تا آزمون باقی مونده رو تو رشتهی آمار امتحان بدم که پولم هدر نشه یا نه.. یه کاری کن سریع قبول کنن و اذیت نکنن
پی نوشت: مهری شاگرد اوّل دورهی کارشناسیمون بود که خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی زرنگ و درسخون بود، اصّن اعجوبهای بود واسه خودش