من نه منم نه من منم
من نه منم نه من منم

من نه منم نه من منم

شب آرزوها

امشب شب آرزوهاست..

ارادت خاصّی به ماه رجب دارم.. یاد اون سه سالی که با مهدیه اینا رفتیم اعتکاف بخیر

خدایا نعمت سلامتی رو برای همه ارزونی بدار لطفاً و مهربونی رو به قلب های ما باز گردون

لطفاً یه عیدی مشتی هم به من بده.. یه چیزی که حالمو جاااا بیاره

مرسی ۸۶ دوست داشتنی..

چند روز پیش بیتا دو تا سوال تو واتس اپ فرستاد واسم گفت ببین میتونی حل کنی؟ اشکالای خواهرش بود.. دو تا سوال انتگرال

دو تا سوال که شاید خیلی ساده به نظر بیان ولی منو بردن به ۸ سال پیش.. منو یاد جزوه ی حجیم دیفرانسیلم انداختن.. منو یاد استاد حسابان و دیفرانسیلم آقای وحید جوادیفر انداختن.. آخ که چه روزایی داشتیم

اون سال مث یه مرحله ی گذار می موند.. سالای آخر نوجوونی

آخ که چقدر دلتنگ اون روزام

مرسی سال ۸۶.. مرسی که کلّی دوست خوب دادی بهم و البته کلی خاطره ی خوب

نسرین عزیزم و ثریا و افروز و مونس.. و سهیلا که دست کم من باهاش در ارتباط نیستم دیگه

کاش میشد دوباره برگشت به اون روزا و دوباره تجربه شون کرد..

خداحافظ ۹۳

این آخرین پستم تو سال 93-ئه...

شاید اگه جلسات خانه‌ی ترانه و کلاس زبانم رو نمی‌رفتم و اون چند جلد کتاب رو نمی‌خوندم، به جرأت می‌تونستم بگم که بیهوده‌ترین سال عمرم بود ولی خدا رو شکر که از بیهودگی نجاتش دادم

امیدوارم سال جدید پر از عشق، آرامش، سلامتی، موفقیت، پول و به قول مونا برزویی نازنین پر از باران باشه..

94 عزیز.. دوست دارم و می‌خوام با تو خوش بدرخشم

خدای مهربونم ممنون به خاطر همه چی.. بازم هوامو داشته باش و مراقب عزیزانم باش

قراره امسال عید دل رو به جاده بسپاریم.. واقعاً به یه مسافرت توپ احتیاج داریم، ایشالا خوش بگذره

-داشتم با شیوا چت می‌کردم تو فیسبوک، می‌گفت کلّی استرس داره برا کنکور.. از ته دلم از خدا می‌خوام ایشالا موفق باشه

-یکی دو روز بود داشتم فکر می‌کردم به یادگیری زبان اسپانیولی، بعد تصمیم گرفتم خودم شروع کنم به طور خودآموز بخونم، مخ نسرین رو هم زدم تا باهم پیش بریم.. فعلاً همینو یاد گرفتم: Hola Amigos

-چقدر دووووووووووووووس دارم بشینم درست و حسابی درس بخونم واسه کنکور و بعد دانشگاه تهران قبول شم و همون لحظه که نتیجه‌ی کنکور رو تو سایت می‌بینم، به بابام sms بدم با این مضمون:

سلام بابا

کارشناسی ارشد آمار زیستی دانشگاه علوم پزشکی تهران روزانه قبول شدم.


وای که چقدر خوشحال میشه

وای که چقدر شیرینه که باعث خوشحالی پدر و مادرت بشی


الهــــــــــی به امیــــــــــــــــــــد تو...

تبریز.. دارم میام

امشب ایشالا راهی تبریزم

که برم مدرکمو بگیرم و ایشالا بیام دنبال کار بگردم

قرار بود دیشب برم ولی خب نمی‌رسیدم برم دیشب

کلّی کار داشتم

دیروز رفتم واسه نسرین یه جفت گوشواره و یه انگشتر و یه گل سینه خریدم، ای کــــاش خوشش بیاد

خودم که خیلی دوسشون دارم، به نظرم خیلی نازن

واسه بیتا هم آلبوم " یه شاخه نیلوفر" محسن چاووشی رو که مدت‌ها دنبالش بود رو خریدم

واسه بچه‌ی ثری هم از طرف خودمو بیتا و سلوی و نسرین یه ست بلوز و شلوار کادو گرفتم.